درس بیست و چهارم 504
ابتدا لغات درس بیست و چهارم (24) کتاب 504 واژه ضروری را در جدول زیر همراه با ترجمه و تلفظ مشاهده میکنید. در ادامه نیز هر یک از لغات درس 24 به همراه توضیح و مثال ارائه شده است.
معنی | تلفظ | کلمه |
وحشی، خشن | /fɪrs/ | fierce |
تنفر داشتن از | /dɪˈtest/ | detest |
تمسخر، مسخره کردن | /snɪr/ | sneer |
ابرو در هم کشیدن، اخم کردن | /skaʊl/ | scowl |
تشویق کردن | /ɪnˈkɜːrɪdʒ/ | encourage |
اندیشیدن، تلقی کردن | /kənˈsɪdər/ | consider |
حشرات موذی | /ˈvɜːrmɪn/ | vermin |
فریاد بلند و طولانی | /weɪl/ | wail |
علامت، نشانه | /ˈsɪmbl/ | symbol |
اختیار، اقتدار، صاحب نظر | /əˈθɔːrəti/ | authority |
بیطرف | /ˈnuːtrəl/ | neutral |
مقدار کم، جزئی | /ˈtraɪfl/ | trifle |
fierce – /fɪrs/
معنی: وحشی، خشن، بسیار عصبی
Barry was so fiercely angry that he thrust his hand through the glass.
شدت عصبانیت «باری» بقدری بود که دستش را در شیشه کوبید.
One must take appropriate precautions when approaching fierce dogs.
شخص هنگام نزدیک شدن به سگهای وحشی باید اقدامات احتیاطی مناسبی را بکار گیرد.
He took one look at his fierce opponent and ran.
او به رقیب عصبانی اش نگاهی انداخت و دوید.
detest – /dɪˈtest/
معنی: تنفر داشتن از، متنفر بودن از
The world detests people who aren’t valiant.
دنیا از انسانهایی که شجاع نیستند، متنفر است.
Wally was certain that his girlfriend’s parents would detest him because he had been a delinquent.
«والی»مطمئن بود که والدین دوست دخترش از او متنفرند، چون او یک بزهکار بود.
I detest Chinese food but I won’t deprive you of the chance to eat it.
من از غذای چینی متنفرم ولی شما را از شانس خوردنش محروم نمی کنم.
sneer – /snɪr/
معنی: تمسخر، مسخره کردن، تحقیر کردن
The journalists were cautious about sneering at the Secretary of Defense.
روزنامه نگاران مواظب بودند که وزیر دفاع را مسخره نکنند.
“Wipe that sneer off your face!” the dean told the delinquent.
سر کشیش به مجرم گفت: آن نگاه تحقیر آمیز را از چهره ات پاک کن.
When offered a dime as a tip, the taxi driver sneered at his rider.
وقتی به راننده تاکسی یک سکه ده سنتی به عنوان انعام تعارف شد، راننده نگاه تحقیر آمیزی به مسافر کرد.
scowl – /skaʊl/
معنی: ابرو در هم کشیدن، اخم کردن
Laverne scowled at her mother when she was prohibited from going out.
وقتی«لاورن» از رفتن به بیرون منع شد، به مادرش اخم کرد.
I dread seeing my father scowl when he gets my report card.
از اخم کردن پدرم در زمان گرفتن کارنامه ام می ترسم.
Because of a defect in her vision, it always appeared that Polly was scowling.
«پُلی» به خاطر نقص بینایی اش، همیشه به نظر می رسید که اخم کرده است.
encourage – /ɪnˈkɜːrɪdʒ/
معنی: تشویق کردن، جرات دادن به
We encouraged the coach to devise a plan for beating Jefferson High.
مربی را تشویق کردیم تا برای شکست تیم «جفرسون های» طرحی ابداع کند.
Some unstable persons need to be encouraged to find a vocation.
برخی انسانهای بی ثبات لازم است برای یافتن شغل تشویق شوند.
A valiant person rarely needs to be encouraged.
یک شخص شجاع بندرت نیاز به تشویق دارد.
consider – /kənˈsɪdər/
معنی: اندیشیدن، تلقی کردن، در نظر گرفتن، ملاحظه کردن
Jon considered whether a comprehensive report was necessary.
«جون» روی اینکه آیا گزارش جامعی لازم است، فکر کرد.
Do you consider that dress to be a bargain at the wholesale price?
آیا فکر می کنی آن لباس به قیمت عمده فروشی خرید ارزانی است؟
The wrestler was always considered to be the underdog in every match.
کشتی گیر همیشه در همه ی مسابقات بازنده به حساب می آمد.
vermin – /ˈvɜːrmɪn/
معنی: حشرات یا حیوانات موذی
We should try to eliminate all vermin from our house.
باید تلاش کنیم تا تمام حیوانات موذی را از خانه مان ریشه کن کنیم.
Some reptiles eat vermin as their food.
بعضی از خزندگان حشرات موذی را به عنوان غذا می خورند.
Although vermin are not always visible, they probably inhabit every house in the city.
گرچه حشرات موذی همیشه قابل رؤیت نیستند، ولی احتمالاً در هر خانه ی شهر سکونت دارند.
wail – /weɪl/
معنی: فریاد بلند و طولانی (بخاطر اندوه)، گریه و زاری
When tragedy struck, the old people began to wail.
وقتی فاجعه اتفاق افتاد،افراد پیر شروع به گریه و زاری کردند.
In some countries the women are expected to wail loudly after their husbands die.
در بعضی از کشورها، انتظار می رود زنها پس از مرگ شوهرانشان با صدای بلند گریه کنند.
When the Yankees lost the World Series, there was much wailing in New York.
وقتی تیم یانکی ها در سری مسابقات جهانی بازنده شد در نیویورک ناله و زاری به راه افتاد.
symbol – /ˈsɪmbl/
معنی: علامت، نشانه، نماد
The statue outside the court building is considered a symbol of justice.
مجسمه ی بیرون ساختمان دادگاه، نماد عدالت قلمداد می شود.
Symbols for God are prohibited in their religion.
در مذهب آنها نمادهای خدایی ممنوع است.
An olive branch is a symbol of peace.
شاخه ی زیتون نماد صلح است.
authority – /əˈθɔːrəti/
معنی: اختیار، اقتدار، صاحب نظر
No one should have the authority to dictate our career choice.
هیچ کس اقتدار این را ندارد که انتخاب شغل را به ما تحمیل کند.
Today a monarch does not have the authority he once enjoyed.
امروزه یک پادشاه، اقتداری را که زمانی از آن برخوردار بود، ندارد.
The Supreme Court is entrusted with the authority to interpret our Constitution.
مسئولیت تفسیر قانون اساسی ما، به عهده ی دادگاه دیوان عالی است.
neutral – /ˈnuːtrəl/
معنی: بیطرف، خنثی
It is logical to remain neutral in a violent argument between spouses.
عاقلانه است که در مشاجره ی شدید بین زن و شوهرها، بیطرف بمانیم.
Switzerland was a neutral country in World War II.
کشور سوئیس در جنگ جهانی دوم کشوری بی طرف بود.
Adolph did not reject the idea but remained neutral about it.
«آدولف» پیشنهاد را رد نکرد ولی نسبت به آن بی طرف ماند.
trifle – /ˈtraɪfl/
معنی: مقدار کم، جزئی، کمی، چیز کم ارزش، مختصر
I ate a trifle for dinner rather than a vast meal.
به جای غذایی مفصل، غذای مختصری خوردم.
Walter spends only a trifle of his time in studying French.
«والتر» تنها مدت کمی از وقتش را صرف مطالعه ی زبان فرانسه می کند.
At our meetings Alex always raises trifling objections to any new plan.
«آلِکس» در جلسات ما در مورد هر طرح جدیدی مخالفت کمی ابراز می کند.
آموزش لغات 504
قید حالت در زبان انگلیسی
قید تکرار در زبان انگلیسی
If you provide explanations in any word, it is excellent
We will provide in future. We have problem in this part.