درس دوازدهم 504
ابتدا لغات درس دوازدهم (12) کتاب 504 واژه ضروری را در جدول زیر همراه با ترجمه و تلفظ مشاهده میکنید. در ادامه نیز هر یک از لغات درس 12 به همراه توضیح و مثال ارائه شده است.
معنی | تلفظ | کلمه |
مشتعل کردن | /ɪɡˈnaɪt/ | ignite |
لغو کردن | /ə’bɑː lɪʃ/ | abolish |
شهری | /ˈ ɜː rbən/ | urban |
جمعیت | /ˌ pɑːpjəˈleɪʃən/ | population |
رک، صریح | /fræŋk/ | frank |
آلوده کردن | /pəˈluːt/ | pollute |
آشکار کردن | /rɪˈviːl/ | reveal |
ممنوع کردن | /proʊˈhɪbɪt/ | prohibit |
ضروری، فوری | /ˈɜːrdʒənt/ | urgent |
کافی، بس | /ˈædɪkwət/ | adequate |
کاهش دادن، کاستن | /dɪˈkriːs/ | decrease |
قابل شنیدن | /ˈɒːdəbəl/ | audible |
ignite – /ɪɡˈnaɪt/
معنی: مشتعل کردن – سوزاندن – آتش زدن
مترادف: fire – burn
متضاد: extinguish
Spark plugs ignite in an automobile engine.
جرقه شمع های موتور اتومبیل احتراق ایجاد میکند.
One match can ignite an entire forest.
یک کبریت میتواند کل جنگل را به آتش بکشد.
A careless remark helped to ignite the conflict between the brothers and the sisters.
یک اظهار نظر بدون تفکر به شعله ور شدن نزاع بین خواهرها و برادرها کمک کرد.
abolish – /ə’bɑː lɪʃ/
معنی: لغو کردن چیزی به طور کامل – خاتمه دادن به
مترادف: end – cancel
متضاد: continue – keep
The death penalty has recently been abolished in our state.
اخیرا در ایالت ما مجازات مرگ لغو شده است.
We abolished numerous laws that didn’t serve any purpose in this decade.
قوانین متعددی را که در این دهه کارایی نداشتند، لغو کردیم.
My school has abolished final exams altogether.
مدرسه من کلا امتحانات نهایی را لغو کرده است.
urban – /ˈ ɜː rbən/
معنی: شهری – مربوط به شهر
متضاد: rural
Many businesses open offices in urban areas.
بسیاری از مشاغل، دفاتری را در مناطق شهری دایر میکنند.
I plan to exchange my urban location for a rural one.
قصد دارم مکان شهری ام را با یک مکان روستایی تعویض کنم.
population – /ˌ pɑːpjəˈleɪʃən/
معنی: جمعیت
China has the largest population of any country.
چین در مقایسه با هر کشوری بیشترین جمعیت را دارد.
The population of the world has increased in every decade.
در هر دهه جمعیت جهان افزایش یافته است.
frank – /fræŋk/
معنی: رک – صریح – بی پرده – روراست
مترادف: direct – forthright
متضاد: unforthcoming
Never underestimate the value of being frank with one another.
هیچگاه ارزش روراست بودن با یکدیگر را دست کم نگیرید.
Alfred was completely frank when she told her friend about the sale.
زمانی که آلفرد با دوستش در مورد حراج صحبت کرد واقعا روراست بود.
pollute – /pəˈluːt/
معنی: آلوده کردن
مترادف: taint
متضاد: purify
The Atlantic Ocean is in danger of becoming polluted.
اقیانوس اطلس در معرض آلوده شدن است.
There is much evidence to show that the air we breathe is polluted.
مدارک زیادی وجود دارد که نشان میدهد هوایی که ما تنفس میکنیم آلوده است.
It is claimed that soap powders pollute the water we drink.
ادعا میشود که ذرات صابون، آب آشامیدنی ما را آلوده میکند.
reveal – /rɪˈviːl/
معنی: آشکار کردن – فاش کردن – برملا کردن
مترادف: discover – unmask – disclose
متضاد: cover – hide – conceal – mask
Napoleon agreed to reveal the information to the French population.
ناپلئون پذیرفت تا اطلاعات را برای مردم فرانسه فاش سازد.
The evidence was revealed only after hours of questioning.
بعد از فقط چند ساعت بازجویی، مدارک برملا شد.
The auto company revealed reluctantly that there were defects in their new models.
شرکت اتومبیل سازی با اکراه فاش کرد که در مدلهای جدیدشان نقایصی وجود داشت.
prohibit – /proʊˈhɪbɪt/
معنی: ممنوع کردن – منع کردن توسط قانون یا مسئولان
مترادف: ban – forbid – outlaw
متضاد: allow – let – permit
Elvin’s manager prohibited him from appearing on television.
رییس الوین او را از حضور در برنامه تلویزیونی منع کرد.
Many homeowners prohibit others from walking on their property.
بسیاری از مالکین، دیگران را از قدم زدن در املاکشان منع میکنند.
The law prohibits the use of guns to settle a conflict.
قانون استفاده از سلاح را برای فرو نشاندن کشمکش منع میکند.
urgent – /ˈɜːrdʒənt/
معنی: مهم – ضروری – اورژانسی – فوری
مترادف: important – critical – emergent
متضاد: non urgent – noncritical
An urgent telephone call was made to the company’s treasurer.
به صندوقدار شرکت یک تلفن ضروری شد.
The principal called an urgent meeting to solve the school’s numerous problems.
مدیر یک جلسه فوری برگزار کرد تا مشکلات متعدد مدرسه را حل کند.
When he heard the urgent cry for help, the lifeguard did not hesitate
وقتی که ناجی غریق فریاد کمک فوری را شنید، معطل نکرد.
adequate – /ˈædɪkwət/
معنی: کافی – بس – کاملا کافی – به اندازه نیاز – مناسب و شایسته
مترادف: sufficient
متضاد: insufficient
Victor was given an adequate amount of food to last him the whole day.
برای اینکه ویکتور تا پایان روز دوام بیاورد، به میزان کافی به او غذا داده شد.
A bedroom, kitchen, and bath were adequate shelter for his living needs.
یک اتاق خواب، یک آشپزخانه و یک حمام پناهگاه مناسبی برای نیازهای زندگی اش بود.
Carlos was adequate at his job but he wasn’t great.
کارلوس در شغلش شایسته بود اما عالی نبود.
decrease – /dɪˈkriːs/
معنی: کاهش دادن – کاستن – کاهش یافتن – کم کردن
مترادف: reduce – lower – lessen
متضاد: increase – expand
As he kept spending money, the amount he had saved decreased.
چون به ولخرجی ادامه داد، مقدار پولی را که پس انداز کرده بود کاهش یافت.
In order to improve business, the store owner decreased his prices.
صاحب مغازه برای بهبود بخشیدن به وضعیت شغلی اش، قیمت هایش را کاهش داد.
The landlord promised to decrease our rent.
صاحب خانه قول داد که اجاره ما را کم کند.
audible – /ˈɒːdəbəl/
معنی: قابل شنیدن – شنیدنی
From across the room, the teacher’s voice was barely audible.
از آن سوی اتاق صدای معلم به زور شنیده میشد.
After Len got his new hearing aid, my telephone calls became audible.
بعد از اینکه لِن سمعک جدیدش را گرفت، تماسهای تلفنی من برایش قابل شنیدن شد.