درس بیست و یکم 504
ابتدا لغات درس بیست و یکم (21) کتاب 504 واژه ضروری را در جدول زیر همراه با ترجمه و تلفظ مشاهده میکنید. در ادامه نیز هر یک از لغات درس 16 به همراه توضیح و مثال ارائه شده است.
معنی | تلفظ | کلمه |
درخواست، خواهش | /pliː/ | plea |
خسته | /ˈwɪri/ | weary |
برخورد کردن | /kəˈlaɪd/ | collide |
تایید کردن | /kənˈfɜːrm/ | confirm |
تصدیق کردن، تایید کردن | /ˈverɪfaɪ/ | verify |
انتظار داشتن، پیش بینی کردن | /ænˈtɪsɪpeɪt/ | anticipate |
معضل، دو راهی | /dɪˈlemə/ | dilemma |
مسیر انحرافی، جاده فرعی | /ˈdiːtʊr/ | detour |
ارزش، شایستگی، خوبی | /ˈmerɪt/ | merit |
ارسال کردن، فرستادن | /trænsˈmɪt/ | transmit |
تسکین دادن، آسوده خاطر کردن | /rɪˈliːv/ | relieve |
گیج و مبهوت کردن | /ˈbæfl/ | baffle |
plea – /pliː/
معنی: درخواست، خواهش
The employees turned in a plea to their boss for higher pay.
کارمندان از رئیس شان درخواست دستمزد بیشتری نمودند.
The president’s plea to release the captives was denied by the enemy.
دشمن درخواست رئیس جمهور برای آزادی اسراء را رد کرد.
In court today, the judge consented to the lawyer’s plea for a light sentence.
در دادگاه امروز قاضی با خواهش وکیل برای محکومیت جزئی موافقت نمود.
weary – /ˈwɪri/
معنی: خسته
I am weary of debating the same topic all day.
از اینکه تمام روز روی یک موضوع بحث کنم بیزارم.
he farmer grew weary of bringing in the harvest every year for the past forty summers.
کشاورز از برداشت محصول سالانه در چهل تابستان گذشته خسته شد.
Let me rest my weary bones here before the march commences.
اجازه بده قبل از اینکه راهپیمایی شروع شود تن خسته ام اینجا استراحت کند.
collide – /kəˈlaɪd/
معنی: برخورد کردن
When the two autos collided, the people in the fragile smaller car perished.
وقتی آن دو اتمبیل بهم خوردند، سرنشینان اتومبیل ظریف و کوچکتر جان باختند.
Committees are exploring ways of keeping cars from colliding.
گروههایی در حال بررسی شیوه های جلوگیری از تصادف خودروها هستند.
In my estimate the two bicycles collided at five o’clock.
با ارزیابی من آن دو دوچرخه ساعت پنج با هم تصادف کردند.
confirm – /kənˈfɜːrm/
معنی: تایید کردن، اطمینان دادن
The way Victor talked back to his mother confirmed that he was defiant.
آنطور که «ویکتور» جواب مادرش را می داد، تأیید می کرد که او آدم سرکشی است.
A probe of the criminal’s background confirmed that he had been in jail numerous times.
بررسی پیشینه ی مجرم نشان می داد که او دفعات متعددی در زندان بوده است.
Years of research confirmed the theory that smoking is harmful.
سالها تحقیق این نظریه را تأیید کرد که سیگار کشیدن مضر است.
verify – /ˈverɪfaɪ/
معنی: تصدیق کردن، تایید کردن
A “yes man” is an employee who will verify everything the boss says.
یک فرد «بله قربان گو» کارمندی است که هرچه رئیس می گوید تصدیق می کند.
I was there as a witness to verify the charges against the bus driver.
من به عنوان شاهد برای تأیید اتهامات علیه راننده اتوبوس، آنجا بودم.
The data I turned in were verified by the clerks in our office.
اطلاعاتی را که ارائه دادم توسط کارمندان اداره تأیید شد.
anticipate – /ænˈtɪsɪpeɪt/
معنی: انتظار داشتن، پیش بینی کردن
We anticipate a panic if the news is revealed to the public.
ما پیش بینی می کنیم اگر خبر برای مردم فاش شود، دلهره و هراس ایجاد می کند.
Harriet anticipated the approach of the mailman with fright.
«هاریت» با وحشت انتظار نزدیک شدن پستچی را می کشید.
With his weird powers, Lonnie was able to anticipate the ringing of the telephone.
«لونی» با قدرتهای عجیب خود می توانست زنگ زدن تلفن را پیش بینی کند.
dilemma – /dɪˈlemə/
معنی: معضل، دو راهی، انتخاب دشوار
It is sensible not to panic in the face of a dilemma.
عاقلانه این است که در رویارویی با یک معضل نترسیم.
Lottie faced the dilemma of whether to approve of the operation or not.
«لُتی» بر سر دو راهی قبول یا عدم قبول عمل جراحی قرار گرفت.
In “The Lady or the Tiger,” the hero had the dilemma of which door to open.
در داستان «بانو یا ببر» قهرمان داستان در این دو راهی بود که کدام در را باز کند.
detour – /ˈdiːtʊr/
معنی: مسیر انحرافی، جاده فرعی
Pop was uneasy about taking the detour in this strange town.
«پاپ» درباره عبور از جاده فرعی در این شهر غریب نگران بود.
In order to evade city traffic, Anthony took a detour.
«آنتونی» برای فرار از ترافیک شهر،از جاده فرعی رفت.
The detour took us ten miles off our course.
جاده فرعی، مسیر ما را ده مایل کوتاه تر کرد.
merit – /ˈmerɪt/
معنی: ارزش، شایستگی، خوبی
There is little merit in lying to those you love.
خوبیت ندارد به کسانی که دوستشان دارید دروغ بگویید.
My brother was promoted because of merit, not because of friendship.
برادرم به خاطر شایستگی ترفیع گرفت نه بخاطر رفاقت.
I can’t see any merit in your proposal.
آیا فکر می کنید در سنّت ازدواج ارزش وجود دارد؟
transmit – /trænsˈmɪt/
معنی: ارسال کردن، فرستادن، انتقال دادن، عبور دادن
Garcia’s message was transmitted to the appropriate people.
پیام «گارسیا» به افراد مربوط ارسال شد.
Scientists can now transmit messages from space vessels to earth.
اکنون دانشمندان می توانند پیامهای سفینه های فضائی را به زمین ارسال کنند.
Our local radio station does not transmit broadcasts after midnight.
ایستگاه رادیو محلی ما پس از نیمه شب برنامه ای پخش نمی کند.
relieve – /rɪˈliːv/
معنی: تسکین دادن، آسوده خاطر کردن، برکنار کردن، آزاد کردن
The pills relieved the pain from the wound I received in the conflict.
قرصها درد ناشی از جراحتی را که در درگیری نصیبم شده بود، تسکین دادند.
A majority of the population wanted to relieve the mayor of his duty.
اکثریت مردم می خواستند شهردار را از سمت خود برکنار کنند.
The peace agreement relieved us of the threat of an attack.
قرارداد صلح، ما را از تهدید حمله آسوده خاطر کرد.
baffle – /ˈbæfl/
معنی: گیج و مبهوت کردن، متحیر کردن
How so mediocre a player earned so much money baffled me.
اینکه چگونه چنین بازیکن متوسطی این همه پول به دست آورد، مرا متحیر ساخت.
The topic of relativity is a baffling one.
مبحث نسبیت موضوع گیج کننده ای است.
Sherlock Holmes would undoubtedly have been baffled by the way the crime was committed.
«شرلوک هلمز» بی شک از نحوه ی ارتکاب جنایت گیج شده بود.
لیست درس های لغات 504
زمان حال استمراری در انگلیسی
زمان گذشته استمراری در انگلیسی
سلام
خیلی ممنون از سایت فوق العادتون
فقط لغات ۵۰۴ از درس ۱۹ دیگه مثال و توضیحات نداره
سلام
ممنون از دیدگاه شما
مشکلی پیش اومده
ان شالله رفع که بشه کامل میشه
کارتان واقعا عالی است. تشکر می کنم
خیلی ممنون از نظر لطف شما. وظیفه ماست