درس چهارم 504
ابتدا لغات درس چهارم 504 واژه ضروری را در جدول زیر همراه با ترجمه و تلفظ مشاهده میکنید. در ادامه نیز هر یک از لغات به همراه توضیح ارائه شده است.
معنی | تلفظ | کلمه |
مه – بخار – دود و بخار | /ˈveɪ·pər/ | vapor |
حذف کردن – از قلم انداختن | /iˈlɪm.ə.neɪt/ | eliminate |
آدم شرور – آدم بد – ناکس | /ˈvɪl.ən/ | villain |
غلیظ – انبوه – پرپشت | /dens/ | dense |
به کار بردن – به کار گرفتن | /ˈjuː.t̬əl.aɪz/ | utilize |
نمناک – نمدار – مرطوب | /ˈhjuː.mɪd/ | humid |
تئوری – فرضیه – نظریه | /ˈθɪr.i/ | theory |
فرود آمدن – نزول کردن – پایین رفتن | /dɪˈsend/ | descend |
دور زدن – پخش کردن | /ˈsɜːr.kjə.leɪt/ | circulate |
عظیم – کلان – هنگفت | /əˈnɔːr.məs/ | enormous |
پیشگویی کردن – پیش بینی کردن | /prɪˈdɪkt/ | predict |
ناپدید شدن – غیب شدن | /ˈvæn.ɪʃ/ | vanish |
vapor – /ˈveɪ·pər/
معنی: بخار – مه -دود – دود و بخار
مترادف: fog – moist
Warm air holds more water vapor than cold air.
هوای گرم بخار آب بیشتری را نسبت به هوای سرد در خود نگه میدارد.
He has gathered data on the amount of vapor rising from the swamp.
او اطلاعاتی درباره مقدار بخاری که از باتلاق بلند میشود جمع کرده است.
eliminate – /iˈlɪm.ə.neɪt/
معنی: حذف کردن – از قلم انداختن – از میان برداشتن – از شر چیزی راحت شدن
مترادف: remove – omit – get rid of
متضاد: admit – include
This virus can never be entirely eliminated from the body.
این ویروس هرگز نمیتواند ب طور کامل از بدن حذف شود.
She hired an assassin to eliminate her rival.
او یک قاتل اجیر کرد تا رقیبش را از میان بردارد.
villain – /ˈvɪl.ən/
معنی: آدم شرور – آدم بد – ناکس
مترادف: devil – sinister
The villain concealed the corpse in the cellar.
آن آدم شرور جنازه را در زیر زمین مخفی کرد.
When the villain fell down the well, everyone lived happily ever after.
وقتی که آن ناکس در چاه افتاد، بعد از آن همه با شادی و خوشحالی زندگی کردند.
dense – /dens/
معنی: غلیظ – متراکم – انبوه – پرپشت
مترادف: thick – compact – crowded
متضاد: loose – open – uncrowded
We couldn’t row because of the dense weeds in the lake.
بخاطر انبوه علفها در دریاچه نتوانستیم پارو بزنیم.
Either side of the river is dense, impenetrable jungle.
در هر دو طرف رودخانه جنگلی انبوه و غیر قابل نفوذ است.
utilize – /ˈjuː.t̬əl.aɪz/
معنی: به کار بردن – به کار گرفتن – استفاده کردن
مترادف: use – apply
No one seems willing to utilize this vacant house.
به نظر کسی مشتاق به استفاده از این خانه خالی نیست.
Does your mother utilize leftovers in her cooking?
آیا مادرت از پس مانده غذاها در آشپزی اش استفاده میکند؟
humid – /ˈhjuː.mɪd/
معنی: نمناک – نمدار – مطوب
مترادف: damp – moggy – moist
متضاد: dry
Most people believe that ocean air is quite humid.
اکثر مردم بر این باورند که هوای اقیانوس کاملا مرطوب است.
New York people usually complain in the summer of the humid air.
مردم نیویورک معمولا در تابستان از هوای مرطوب شکایت دارند.
theory – /ˈθɪr.i/
معنی: نظریه – فرضیه – تئوری
مترادف: hypothesis – supposition
Einstein’s theory is really too difficult for the average person to understand.
درک کردن نظریه انیشتین برای یک شخص عادی واقعا دشوار است.
My uncle has a theory about the effect of weather on baseball players.
عموی من نظریه ای درباره تاثیر آب و هوا بر بازیکنان بیسبال دارد.
descend – /dɪˈsend/
معنی: پایین آمدن – نزول کردن – فرود آمدن
مترادف: fall – decline
متضاد: ascend – arise
If we let the air out of a balloon, it will have to descend.
اگر به هوای دخل بالون اجازه خارج شدن بدهیم، پایین خواهد آمد.
The pilot, thinking his plane was in peril, descended quickly.
خلبان که فکر میکرد هواپیمایش در خطر است، سریعا فرود آمد.
circulate – /ˈsɜːr.kjə.leɪt/
معنی: دور زدن – پخش کردن – پراکنده کردن – چرخ زدن
مترادف: broadcast – spread
A fan may circulate the air in summer, but it doesn’t cool it.
پنکه شاید هوا را در تابستان پخش کند، اما آن را خنک نمیکند.
Hot water circulates through the pipes in the building and makes the rooms warm.
آب داغ در درون لوله های ساختمان میگردد و اتاقها را گرم میکند.
My father circulated among the guests at the party and greeted them.
پدرم در میهمانی میان مهمان ها چرخی زد و با آنها احوال پرسی کرد.
enormous – /əˈnɔːr.məs/
معنی: عظیم – کلان – هنگفت – بسیار بزرگ – بسیار زیاد
مترادف: huge – giant – massive – vast
متضاد: micro – tiny – small – little
The enormous crab moved across the ocean floor in search of food.
خرچنگ بزرگ در کف اقاینوس در جست و جوی غذا حرکت کرد.
Public hangings once drew enormous crowds.
اعدام های در ملا عام جمعیت بسیار زیادی را جمع میکرد.
The gallant knight drew his sword and killed the enormous dragon.
شوالیه شجاع شمشیرش را کشید و اژدهای بزرگ را کشت.
predict – /prɪˈdɪkt/
معنی: پیشگویی کردن – پیش بینی کردن
مترادف: forecast – foretell – prophesy
Who can predict the champion of the league this year?
چه کسی میتواند قهرمان امسال لیگ را پیش بینی کند؟
Laura thought she could predict what I would do, but she was wrong.
لورا فکر کرد که میتواند پیش بینی کند که من چه کار میخواستم بکنم، اما او شتباه میکرد.
vanish – /ˈvæn.ɪʃ/
معنی: ناپدید شدن – غیب شدن – از میان رفتن – زایل شدن
مترادف: disappear – evaporate
متضاد: appear
Even in California the sun sometimes vanishes behind a cloud.
حتی در کالیفرنیا هم خورشید بعضی اوقات در پشت ابر پنهان میشود.
If you give him a week without a job, all his money will vanish.
اگر او را یک هفته بدون شغل بگذارید تمام پولهایش غیب خواهد شد (تمام خواهد شد).
بخوانید: آموزش لغات و واژگان 504