آموزش واژگان انگلیسیلغات کتاب 504

درس نوزدهم 504

504

ابتدا لغات درس نوزدهم (19) کتاب 504 واژه ضروری را در جدول زیر همراه با ترجمه و تلفظ مشاهده میکنید. در ادامه نیز هر یک از لغات درس 19 به همراه توضیح و مثال ارائه شده است.

معنی تلفظ کلمه
برداشت، درو /ˈhɑːrvɪst/ harvest
فراوان /əˈbʌndənt/ abundant
بیقرار، نا آرام، نگران، آشفته /ʌnˈiːzi/ uneasy
محاسبه کردن /ˈkælkjəleɪt/ calculate
جذب کردن، مجذوب کردن /əbˈzɔːrb/ absorb
حدس زدن، تخمین زدن /ˈestəmət/ estimate
لقمه، مقدار کم /ˈmɔːrsəl/ morsel
سهمیه /ˈkwoʊtə/ quota
تهدید /θret/ threat
ممنوع کردن، قدغن کردن /bæn/ ban
ترس، وحشت /ˈpænɪk/ panic
اختصاصی، مناسب  /əˈproʊpriət/ appropriate

harvest – /ˈhɑːrvɪst/

معنی: برداشت، درو

This year’s harvest was adequate to feed all our people.

برداشت امسال برای تغذیه تمام جمعیت ما کافی بود.

The farmer decided to expand his fields so that he would get a bigger harvest.

کشاورز تصمیم گرفت که مزارع خود را گسترش دهد تا محصول بیشتری برداشت کند.

If the harvest is poor, there is always the possibility of a famine.

اگر برداشت کم باشد، همیشه امکان قحطی وجود دارد.


abundant – /əˈbʌndənt/

معنی: فراوان، بیش از حد کافی

It is urgent that the hospital have an abundant supply of blood.

این که بیمارستان ذخیره خون فراوان داشته باشد، ضروری است.

An abundant harvest was predicted by the secretary of agriculture.

برداشت محصول فراوانی توسط وزیر کشاورزی پیش بینی شد.

In recent years an abundant number of complaints have disturbed the telephone company.

در سالهای اخیر، تعداد زیاد شکایتها شرکت مخابرات را آشفته کرده است.


uneasy – /ʌnˈiːzi/

معنی: بیقرار، نا آرام، نگران، آشفته

Mrs. Spinner was uneasy about letting her son play in the vicinity of the railroad tracks.

خانم اسپینر از اینکه اجازه دهد پسرش در کنار خطوط راه آهن بازی کند، نگران بود.

The treasurer was uneasy about the company’s budget.

خزانه دار درباره بودجه شرکت نگران بود.

Arnold felt uneasy about the meeting even though he tried to act in a casual manner.

گرچه آرنولد سعی میکرد عادی برخورد کند، اما او درباره جلسه احساس نگرانی میکرد.


calculate – /ˈkælkjəleɪt/

معنی: محاسبه کردن

The cook had to calculate the number of diners to see whether he could decrease his order for meat.

آشپز مجبور بود افراد مهمان در شام را محاسبه کند تا ببیند آیا میتواند سفارش برای گوشت را کاهش دهد.

In order to see how expensive the car was, the buyer calculated the tax and other charges.

خریدار برای اینکه ببیند قیمت ماشین چقدر است، مقدار مالیات و دیگر هزینه ها را حساب مرد.

I used an abacus to calculate my average.

از یک چرتکه برای محاسبه معدلم استفاده کردم.


absorb – /əbˈzɔːrb/

معنی: جذب کردن یا مکیدن (مایعات)، مجذوب کردن

The sponge absorbed the water which had leaked from the glass.

اسفنج آبی را که از لیوان چکیده بود را به خود جذب کرد.

Our bodies must absorb those things which will nourish them.

بدن ما باید چیزهایی را که مغذی هستند را جذب کند.

I became absorbed in what the teacher was saying and did not hear the bell ring.

مجذوب گفته های معلم شدم و صدای زنگ را نشنیدم.


estimate – /ˈestəmət/

معنی: حدس زدن، تخمین زدن، درباره چیزی اظهار نظر کردن

The driver estimated that the auto race would commence at nine o’clock.

راننده حدس زد که مسابقه اتومبیل رانی در ساعت 9 آغاز خواهد شد.

I try to avoid making estimates on things I know nothing about.

سعی میکنم از اظهار نظر در مورد چیزهایی که درباره آنها چیزی نمیدانم اجتناب کنم.

In your estimate, who will be victorious in this conflict?

به نظر شما در این درگیری چه کسی پیروز خواهد شد؟


morsel – /ˈmɔːrsəl/

معنی: لقمه، مقدار کم، گاز کوچک

When Reynaldo went into the restaurant, he pledged to eat every morsel on his plate.

وقتی رینالد به رستوران رفت، قود داد که تا آخرین لقمه از غذای بشقابش را بخورد.

Suzanne was reluctant to try even a morsel of the lobster.

سوزان مایل نبود حتی یک لقمه از گوشت خیچنگ را امتحان کند.

If you had a morsel of intelligence, you would be uneasy, too.

اگر کمی عقل داشتید، شما هم دلواپس بودید.


quota – /ˈkwoʊtə/

معنی: سهمیه، بخش

The company revealed a quota of jobs reserved for college students.

شرکت، سهمیه مشاغلی را که برای دنش جویان کنار گذاشته بود، اعلام کرد.

There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China.

برای تعداد کسانی که میتوانستند از چین به اینجا مهاجرت کنند سهمیه ای قرار داده شد.

Lieutenant Dugan doubted that a quota had been placed on the number of parking tickets each police officer was supposed to give out.

ستوان دوگان شک داشت که آیا سهمیه ای برای تعداد برگه های جریمه پارکینگ که هر افسر پلیس قرار بود صادر کند، در نظر گرفته شده است.


threat – /θret/

معنی: تهدید

There is always the horrid threat that my job will be abolished.

همیشه این تهدید وحشتناک وجود دارد که شغلم منسوخ خواهد شد.

It is absurd to think that a tiny bug could be a threat to a person.

فکر اینکه حشره کوچکی میتواند تهدیدی برای انسان باشد مسخره است.

Our English teacher made a threat to take away our cell phones.

معلم زبان انگلیسی ما تهدیدمان کرد که تلفن همراه خود را کنار بگذاریم.


ban – /bæn/

معنی: ممنوع کردن، قدغن کردن، منع کردن

The group unanimously voted to ban all people who were under six feet.

گروه به اتفاق آرا تصمیم گرفت که تمامی افراد زیر 6 فوت را ممنوع کند.

Health officials are trying to expand their field in order to ban cigarette advertising from newspapers and magazines.

مسئولان بهداشت در تلاشند دامنه فعالیتشان را گسترش دهند تا تبلیغات سیگار را در روزنامه ها و مجلات ممنوع کنند.

I want to ban all outsiders from our discussion on security.

میخواهم تمامی افراد متفرقه را از بحث درباره امنیت منع کنم.


panic – /ˈpænɪk/

معنی: ترس، وحشت، ترسیدن

The leader of the lost group appealed to them not to panic.

راهنمایِ گروهِ گم شده از آنها خواهش کرد که نترسند.

When the danger was exaggerated, a few people started to panic.

هنگامی که در مورد خطر بزرگنمایی شد، برخی از افراد شروع به ترسیدن کردند.

The source of panic in the crowd was a man with a gun.

منبع وحشت در داخل جمعیت فردی بود به همراه اسلحه.


appropriate – /əˈproʊpriət/

معنی: اختصاصی، مناسب

At an appropriate time, the chief promised to reveal his plan.

رییس قول داد نقشه اش را در زمان مناسب اعلام کند.

The lawn was an appropriate setting for Eileen’s wedding.

چمنزار مکان مناسبی برای برای ازدواج اِلین بود.

After some appropriate prayers, the dinner was served.

پس از چند دعای مخصوص شام سرو شد.


لغات 504
جملات مجهول در انگلیسی
افعال حرکتی و حالتی


سید سجاد حسنی

دبیر زبان انگلیسی با مدرک کارشناسی از دانشگاه فرهنگیان همدان. مدرس زبان انگلیسی.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا