درس بیست و سوم 504
ابتدا لغات درس بیست و سوم (23) کتاب 504 واژه ضروری را در جدول زیر همراه با ترجمه و تلفظ مشاهده میکنید. در ادامه نیز هر یک از لغات درس 23 به همراه توضیح و مثال ارائه شده است.
معنی | تلفظ | کلمه |
خزنده | /ˈreptaɪl/ | reptile |
به ندرت، خیلی کم | /ˈrerli/ | rarely |
ممنوع کردن، منع کردن | /fərˈbɪd/ | forbid |
منطقی، معقول، مستدل | /ˈlɑːdʒɪkl/ | logical |
نمایش دادن، نشان دادن | /ɪɡˈzɪbɪt/ | exhibit |
پیش رفتن | /proʊˈsiːd/ | proceed |
اقدام احتیاطی، دور اندیشی | /prɪˈkɔːʃn/ | precaution |
استخراج کردن، بیرون کشیدن | /ˈekstrækt/ | extract |
قبلی، پیشین | /ˈpraɪər/ | prior |
در آغوش کشیدن، بغل کردن | /ɪmˈbreɪs/ | embrace |
شجاع، دلیر، دلاور | /ˈvæliənt/ | valiant |
نسبی، جزئی | /ˈpɑːrʃl/ | partial |
reptile – /ˈreptaɪl/
معنی: خزنده
The lizard is a reptile with a very slender body.
مارمولک خزنده ای است که اندام بسیار باریکی دارد.
Reptiles are kept in the museum’s large hall.
خزنده ها در سالن بزرگ موزه نگهداری می شوند.
A crocodile is a reptile that is more nimble in the water than out of it.
کروکودیل خزنده ای است که داخل آب چابک تر از بیرون آب است.
rarely – /ˈrerli/
معنی: به ندرت، خیلی کم، نه زیاد
You rarely hear adults raving about a movie they just saw.
به ندرت می شنوید که بزرگسالان در مورد فیلمی که تازه دیده اند، بحث کنند.
People are rarely frank with each other.
مردم به ندرت با همدیگر صادق هستند.
I rarely attend the annual meetings of our family circle.
به ندرت در نشست های سالانه محفل خانوادگی مان شرکت می کنم.
forbid – /fərˈbɪd/
معنی: ممنوع کردن، منع کردن
Spitting on the floor is forbidden in public places.
تف کردن روی زمین در اماکن عمومی، ممنوع است.
The law forbids drunken drivers to handle their autos.
قانون، رانندگان مست را از رانندگی اتومبیل منع می کند.
I forbid you to enter the dense jungle because of the peril that awaits you there.
به خاطر خطری که در انتظار توست، تو را از وارد شدن به جنگل انبوه منع می کنم.
logical – /ˈlɑːdʒɪkl/
معنی: منطقی، معقول، مستدل
It is logical to spend a minimum on needless things.
منطقی است که روی چیزهای غیر ضروری حداقل پول را خرج کنیم.
In order to keep your car running well, it is only logical that you lubricate it regularly.
برای اینکه اتومبیل شما خوب کار کند، منطقی است که آن را بطور مرتب روغن کاری کنید.
I used a logical argument to persuade Lester to leave.
من استدلال منطقی بکار بردم تا «لستر» را برای رفتن متقاعد کنم.
exhibit – /ɪɡˈzɪbɪt/
معنی: نمایش دادن، نشان دادن
A million-dollar microscope is now on exhibit at our school.
یک میکروسکوپ یک میلیون دلاری در حال حاضر در مدرسه ی ما در معرض نمایش است.
The bride and groom exhibited their many expensive gifts.
عروس و داماد، هدایای زیاد و گران قیمت خود را به نمایش گذاشتند.
Kim frequently exhibited her vast knowledge of baseball before complete strangers.
«کیم» مرتب اطلاعات وسیع خود را در زمینه ی بیس بال در برابر افراد کاملاٌ غریبه به نمایش می گذاشت.
proceed – /proʊˈsiːd/
معنی: پیش رفتن، رفتن
Only those with special cards can proceed into the pool area.
فقط آنهایی که کارت مخصوص دارند می توانند به محوطه ی استخر بروند.
When the actor was late, the show proceeded without him.
وقتی بازیگر دیر می کرد، نمایش بدون او پیش میرفت.
The senator proceeded to denounce those wholesalers who would deprive Americans of their quota of beef.
سناتور اقدام به تقبیح عمده فروشانی کرد که آمریکایی ها را از سهمیه گوشت گاوشان محروم میکردند.
precaution – /prɪˈkɔːʃn/
معنی: اقدام احتیاطی، دور اندیشی، اقدام پیشگیرانه
Detectives used precaution before entering the bomb’s vicinity.
کارآگاهان پیش از ورود به محوطه ی بمب، جانب احتیاط بکار بردند.
We must take every precaution not to pollute the air.
باید هر گونه اقدام پیشگیرانه را بکار ببندیم تا هوا را آلوده نکنیم.
Before igniting the fire, the hunters took unusual precaution.
شکارچیان قبل از روشن کردن آتش بسیار احتیاط کردند.
extract – /ˈekstrækt/
معنی: استخراج کردن، بیرون کشیدن
Dr. Fogel extracted my tooth in an amateur fashion.
دکتر «فوگِل» دندانم را با روشی غیر حرفه ای کشید.
Chemists extracted the essential vitamins from the grain.
شیمیدان ها، ویتامین های ضروری را از حبوبات استخراج کردند.
Spencer was ingenious in extracting information from witnesses.
«اسپنسر» در استخراج اطلاعات از شهود مبتکر بود.
prior – /ˈpraɪər/
معنی: قبلی، پیشین، پیش از
Prior to choosing his life’s vocation, Paul traveled to India.
«پل» قبل از انتخاب حرفه ی زندگی اش به هند سفر کرد.
Myrna was unhappy prior to meeting her beau.
«میرنا» پیش از ملاقات معشوقه اش افسرده بود.
embrace – /ɪmˈbreɪs/
معنی: در آغوش کشیدن، بغل کردن
After having been rivals for years, the two men embraced.
آن دو مرد بعد از اینکه سالها با هم رقیب بودند، همدیگر را در آغوش کشیدند.
When Ellen’s spouse approached, she slipped out of Doug’s embrace.
وقتی شوهر «اِلن» نزدیک شد «اِلن» از آغوش «داگ» گریخت.
The young girl was bewildered when the stranger embraced her.
دختر جوان وقتی شخص نا آشنا او را در آغوش کشید مبهوت شد.
valiant – /ˈvæliənt/
معنی: شجاع، دلیر، دلاور
Robin Hood was valiant and faced his opponents without fear.
«رابین هود» شجاع بود و بدون ترس با دشمنانش روبرو می شد.
The valiant paratroopers led the invasion.
چتربازان شجاع تهاجم را هدایت کردند.
Grandma Joad had the ability to be valiant when the need arose.
مادربزرگ «جُود» وقتی که نیاز پیش می آمد می توانست شجاع باشد.
partial – /ˈpɑːrʃl/
معنی: نسبی، جزئی، نا تمام، ناقص، بخشی
We made a partial listing of the urgently needed supplies.
از تجهیزات بسیار ضروری، فهرست برداری ناقصی انجام دادیم.
Macy’s had a sale on a partial selection of its winter clothes.
مغازه «میسی» بخشی از لباس های زمستانی خود را به حراج گذاشت.
Using only a partial amount of his great speed, Jim surpassed all the other runners.
با اینکه «جیم روان» تنها بخشی از سرعت زیاد خود را به کار گرفت، از تمام دوندگان دیگر پیشی گرفت.
لغات کتاب 504
افعال ربطی در انگلیسی
افعال حسی در انگلیسی